35w 5d
دیشب شب سختی بود
همش تنم میخارید
پاهام درد میکرد
صبح بابا پاشد نماز خوند بیدارم کرد رفت کوهنوردی
من تمام مدت خوابیده بودم.اومد چایی گذاشت نیمرو درس کرد چایی دم کرد بیدارم کرد باهم صبونه خوردیم
بعدش اشپزخونه رو تمیز کرد ظرفارو شست وکلی کمک کرد
تازه گفت اگه حال نداری بذار حالم من تمیز میکنم
قربونش برم
قربونت برم
بعدشم حاضرشدیم ناهار بریم خونه مامان اینا
الان برگشتم
بابا رفته عیادت عموشون
اومدم بذات بنویسم
این روزا همش منتظریم رودتر بیای
دوست داریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی