حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

مادرانه های من کودکانه های تو بابا بازیای بابایی گل

33w

1393/8/4 11:15
نویسنده : مامان مائده
308 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح که از خواب پا شدم کلی فکرو خیال تو سرم بود

درمورد هفته هشتم بارداریم

درمورد اینکه استرس داشتم برا حاملگی خارج رحمی

بعدش استرس تشکیل قلبتونو

لکه بینی هام

شروع استرسم برا اینکه نکنه از دستت بدم

حسرتم برا ماه رمضون و اینکه وای فک کن وقتی ماه رمضون بیاد من میشه بیست هفتم بیست هفته!!!!

چقد ذوق ماه رمضونو داشتم 

بعدش روز به روز هفته هارو شمردم 

اگه شهریور تموم شه میرم تو هفت ماه

وای مهر کی میخواد تموم شه

حالا امروز چهارم ابانه

امروز دارم میرم تو هفته 34 و واقعا بازم وقتی استرس میگیرم میگم ناشکری مائده

ببین همش گذشت

به چشم به هم زدنی با همه سختیاش گذشت

خودت برا خودت سختش کردی 

درسته شبا نمیتونم بخوابم

خیلی حساستر شدم و خیلی چیزای دیگه ولی اینا دردی نیست که براخاطرش اینقد زود استرس بگیری و دلت بگیره

چش بهم بزنی این یه ماه و نیمم میگذره دختر کوچولوت تو بغلته

ایشالله

پنج شنبه هفته پیش از اتاقت فیلم گرفتم مامانی

کوتاهه

هنوز رو تختی و لوسترو بافتهات نرسیدن

کفشم برات نخریدم هنوز چون نمیدونم چه رنگی بگیرم اون وقتا تو چه رنگیه لباست

بذار به دنیا که بیای هنوز کلی خرید داری

یه سری دیگم مونده

:)

دوست دارم عزیزم

 

http://uploadkadeh.ir/4ywdlu38kv36/MOV00005uploadkadeh.MP4.html

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

حنان
18 آبان 93 22:43
واییییییی من فداش شم اتاقشو نگاااااا))))) تختش از ماله منم بزرگ تره لواشک خخخخ