حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

مادرانه های من کودکانه های تو بابا بازیای بابایی گل

35W

بابا رفته سالن از صبح دارم به خودم میپیچم اصلن نمیتونم راحت باشم بشینم پاشم اصن حتی نوشتن همین چند خط هم جونمو گرفته دیشب خیلی بد خوابیدم مخصوصا با صداهایی که از واحد روبه رو میومد صبح یکمی خوابیدم ولی با ونگ ونگ این دختر همسایه بیدار شدم صدای نوه ی همسایه بالایی هم مستفیضمون کرد اخرشم دعواهای مادر دختری همسایه مزاحم روبه رویی اه بابایی نیست منحوصلم بیش از معمول سر رفته ناهار امروز با بیحوصلگی من شل شد ولی بابایی چیزی نگفت خیلی خستم ولی نمیتونم بخوابم دخترم زودتر بیا تو بغلم  توی دلم که هستی نمیدونم جات راحته یانه   ...
18 آبان 1393

33w

امروز صبح که از خواب پا شدم کلی فکرو خیال تو سرم بود درمورد هفته هشتم بارداریم درمورد اینکه استرس داشتم برا حاملگی خارج رحمی بعدش استرس تشکیل قلبتونو لکه بینی هام شروع استرسم برا اینکه نکنه از دستت بدم حسرتم برا ماه رمضون و اینکه وای فک کن وقتی ماه رمضون بیاد من میشه بیست هفتم بیست هفته!!!! چقد ذوق ماه رمضونو داشتم  بعدش روز به روز هفته هارو شمردم  اگه شهریور تموم شه میرم تو هفت ماه وای مهر کی میخواد تموم شه حالا امروز چهارم ابانه امروز دارم میرم تو هفته 34 و واقعا بازم وقتی استرس میگیرم میگم ناشکری مائده ببین همش گذشت به چشم به هم زدنی با همه سختیاش گذشت خودت برا خودت سختش کردی  ...
4 آبان 1393

32w 5d

سلام دختر مامان خوبی عزیز دلم بالاخره اتاقت کاغذ دیواری شد فرششم خریدیم فقط مونده لوسترو صندلی ماشینتون این روزا خیلی محکم تکون میخوری عزیزم مامانی پری شب یه دندون دردی گرفت که مجبور شد بره دندون پزشکی عصب کشی هنوزم درد داره عزیزم خیلی منتظرتیم خیلی دوست داریم بوس
2 آبان 1393

23w 5d

سلام دختر گلم خوبی عسلم؟ مامان بابا دیروز پریروز رفته بودن دنبال کاغذ دیواری اتاقت عزیزم کلی چیزای ناز دیدیم نمیدونم برات کل اتاقو ساده کار کنم یا با کمربند و دو رنگ کار کنم شما چی دوس داری؟ نظر من اینه که فقط دیوار سمت چپو با کمربند کار کنم کمربندشم دیدم چیزای شیکی داره عروسکی پایینشو تیره تر بالاییشو روشنتر بقیه اتاقو ساده با گلای ریز ناز رنگاوارنگ به نظرم خیلی ناز میشه خیلی ذهنم مشغوله عزیزم خیلی دوست داریم روز به روز تو تقویم روزا رو خط میزنم میشمارم دوس داریم زودتر اذر ماه بیاد مامانی یکم ورم کردم.ایندفه برم دکتر ببینم چی میگه .این استرس لعنتیمم نمیتونم کم کنم. باید یادم باشه درمورد سطح هم...
31 مرداد 1393

23w 1d

سلام عزیز دلم خوبی؟ هنوز تلفنمون وصل نشده پرنسس من هروقت میام خونه باباجون اینا میتونم بیام به وبلاگت سر بزنم دیروز رفتیم برات سرویستو سفارش دادیم عسلم خیلی خوشکله اینجا ناز نیفتاده تاره ولی بذار برسه بچینم تو اتاقت حتما خوشکل میشه فقط عکس یه تیکشو که کتابخونس ندارمعکس گرفتما ولی خوب نیافتاد راستی مامانی دیگه لگداتو حس میکنم خیلی محکم میزنیا افرین خیلی دوست داریم عزیزم خیلی   ...
27 مرداد 1393

21w 4d

سلام دختر نازم وای مامانی تکون خوردنتو احساس میکنم خیلی کم ولی دیگه یک بار در روز یه چیزایی متوجه میشم گاهی که تکون نمیخوری استرس میگیرم مامانی یکم بیشتر شیطونی کن بذار بیشتر احساست کنم عزیزم دوشنبه رفتم پیش خانوم دکتر گفت وای وزنت رفته بالا ویتامینمو قط کردو گفت به جاش کلسیم مصرف کنم و اهن و فولیک اسیدمم ادامه بدم برای ضعیف بودن چشم منو بابایی پرسیدم که رو شما تاثیر نذاره متاسفانه گفت کاری نمیشه کرد طبیعیو سزارین رو هم گفت ماه اخر مشخص میشه الان ماه پنجمو تموم کردم عزیزم رفتم تو شیش خیلی خوشحالم بابایی هم خیلی خوشحاله دیشبارش دوست بابایی اومد اتاقتو دیدو طرحمونم دید ایشالله که خوشکل بشه خیلی دوست دا...
16 مرداد 1393

18w 6d

سلام دختر گلم خوبی مامان؟ دلت برا بابایی تنگ شده؟ دیر دیر میبینیش نه؟ اشکالی نداره گلم بابایی داره این روزا بیشتر از هر وقتیکار میکنه صبحا میره اداره برمیگرده سریع لباس عوضمیکنه میره با دایی جون با تراکتور باباجون کار میکنن میگه دستمون خالیه هرچی بهش میگم خوبه همین کافیه ولی دوس داره بیشترو بیشتر برا شما در بیاره بهش باید با سالم و سلامت اومدنت کلی تبریک بگی کلی خوشحالش کنی باشه عسل؟ دوست دارم دخترم سمت راست زیر دلم درد میکنه از صبحی راستی فردا شب که شب احیای بیست و سه هستش میخوام نذرتو بدم عزیزم مامان جون میخواد کمک کنه اش رشته رو درس کنم فردا میبرم گرگان برا هیات راستی فردا وقت سونو هم دارما کوچولوی ن...
28 تير 1393